چندی پیش خبر تأسفآور آتشسوزی ریسندگی کسری منتشر شد و صدها نفر از فعالان و صنعتگران بخشهای مختلف در جریان آن قرارگرفتند اما دریغ از یک عکسالعمل؛ گویی هیچ اتفاقی رخ نداده است. یاد شعر سعدی افتادم «بنی آدم اعضای یکدیگرند... که در آفرینش ز یک پیکرند... چو عضوی به درد آورد روزگار... دگر عضوها را نماند قرار... تو کز محنت دیگران بیغمی... نشاید که نامت نهند آدمی»
مهندس ناصر زجاجی مجرد- مهندس نساج و کارشناس رسمی دادگستری رشته نساج رنگرزی
جای تأسف است که همه از هم جدا افتاده و هرروز شاهد از پا افتادن یک واحد تولیدی و کارخانه به دلایل مختلف هستیم و کمتر به این موضوع فکر میکنیم که آسیاب به نوبت است!
ما را چه شده است؟! بهتر است برای یادآوری دوستان سری به گذاشته نه چندان دور بزنیم و به یاد آوریم که صاحبان صنایع دیروز چه کسانی با چه منشهایی بودند و امروز چه افرادی در مسند مدیریت به فعالیت میپردازند و چه تفکراتی نسبت به تولید و صنعت نساجی دارند.
صاحبان صنایعی که یک مجموعه تحت مدیریت آنان به اندازه یک شهرک صنعتی وسعت داشت و مردم زمان کار و زندگی خود را با سوت کارخانجات نساجی تنظیم میکردند و امکان نداشت مشکلی برای یک کارخانه پیش آید و دیگران به کمک آن نشتابند اما اکنون چه بیتفاوت از کنار یکدیگر میگذریم؛ غافل از آنکه شاید فردا مشکل بسیار پیچیده و بغرنجی برای مجموعه ما پیش آید.
اکنون تشکل ها و تعاونی ها و نهادهای متعددی در حوزه فرش فعال هستند و به نظر میرسد همگی در زمینه حمایت از فرش ماشینی به فعالیت میپردازند اما هیچ ارتباط منطقی میان آنها حس نمیشد! آیا این موضوع تأسفآور نیست؟ تا چه زمانی قرار است به حرکات انفرادی ادامه دهیم و خود را دانای کل بدانیم؟
نتیجه چنین تفکرات خودمحور، تعطیلی یکی پس از دیگری کارخانهها و بیتفاوت رد شدن از کنار مسائل و مشکلات دیگران است.
ما مدعی هستیم صنعت نساجی در کاشان از گذشتههای دور شکل گرفته و اولین فرش ماشینی ایران در کاشان تولید شده است، مدعی هستیم کارخانه راوند کاشان در منطقه خاورمیانه یک کارخانه قدرتمند و کمنظیر محسوب میشد، مدعی هستیم که مجربترین بازنشستگان کارخانجات فرش تولید فرش ماشینی در کاشان حضور دارند، مدعی هستیم دهه چهل در کاشان هنرستان نساجی به فعالیت میپرداخت، مدعی هستیم بنیانگذار کارخانجات عظیم فرش مشهد- آقای مهندس رضا حمیدی-تجارب ارزشمند خود را در کاشان کسب کرده است، مدعی هستیم آقای مهندس مروج فعالیت در صنعت نساجی را از کاشان آغاز کرده است و ادعای وجود مراکز فنی حرفهای مجهز فرش ماشینی را داریم اما علیرغم تمام این ادعاها و شعارها در کجا قرار داریم و چه میکنیم؟ چه ارتباطی میان صنعت و دانشگاه برقرار کردهایم؟
چرا برخی صاحبان صنایع خود را دانای کل و بینیاز از مشورت میدانند؟ تا چه زمانی باید بدون مطالعه اقدام به خرید دستگاههایی بدون توجیه اقتصادی نماییم؟ چه میزان به در اختیار داشتن سرمایه در گردش کافی اعتقاد داریم؟
چه کسی به برخی کارخانجات ریسندگی فعلی اجازه داده که هزاران تن الیاف را در محوطه بیرونی کارخانه آن هم تحت بدترین و نامناسبترین شرایط رها کنند؟ مگر تولید این کارخانه چند تن بوده که بخش قابل توجهی از الیاف آن در محوطه رها میشود؟
چرا هیچ کس نسبت به این شرایط متعرض نمیشود؟ متأسفانه بزرگترین مشکل این شرکتها، تفکرات خود محور و دانای کل دانستن مدیران آن میباشد که هیچگونه راهکاری را برای رشد و توسعه واحد تولیدی خود نمیپذیرند و در مقابل منطق و استدلال دلسوزانه دیگران یک جمله را به کار میبرند «کارخانه متعلق به خودم است و هر کاری که صلاح بدانم انجام میدهم!»
کجایند تشکل های نساجی و فرش؟کجایند متخصیصن نساج؟ کجایند متولیان اداره صنایع که به بالارفتن تعداد موافقت اصولی دلخوش کردهاند و هیچ نظارتی بر عملکرد کارخانههای نساجی ندارند؟ کجایند متولیان موسسه استاندارد و مسئولان نظارت کیفی تولید فرش ماشینی؟ کجایند دلسوزان صنعت نساجی که دلخوش به برگزاری همایش و جلسه هستند؟
اکنون دوستان عزیز نساج، راه نجات ما در همدلی، همفکری و تشکیل یک اتاق فکر با حضور صاحبنظران خبره است تا برنامهریزی جهت اقدام عملی مشخص شود در غیر صورت همچنان شاهد حذف یکی پس از دیگری کارخانههای نساجی خواهیم بود...
در حال نگارش این یادداشت بودم که خبر جدیدی از اتش سوزی جدید در کارخانه نساجی در جاده قمصر را شنیدم . دوستان عزیز همکار فردا دیر است امروز باید چاره ای بیندیشیم.