رئیس موسسه مطالعاتی دین و اقتصاد معتقد است که هنوز پیچیدگی و گرفتاری های اقتصادی به حدی نرسیده که ذخیره دانایی موجود کشور از عهده آن برنیاید.
فرشاد مومنی، اقتصاددان و رئیس موسسه مطالعاتی دین و اقتصاد، اظهار کرد: در اکثریت قریب به اتفاق جلساتی که به صورت هفتگی برگزار میکنیم روی این مسئله تأکید کردیم که آنچه عملاً صرف نظر از نیّت افراد در نظام تصمیمگیری و تخصیص منابع مشاهده میکنیم این است که بنیهی اندیشهای و کیفیت سیاستهایی که اتخاذ میشوند به طرز فاجعه آمیزی اندک و ضعیف است.
به گزارش سایت نساجی امروز به نقل از پایگاه خبری جماران، برداشت ما این است که شاید اصولیترین کاری که در چنین شرایطی میتوان انجام داد این است که ما باید برای کمک به بنیهی اندیشهای و دانایی نظام تصمیمگیریهای اساسی کشور یک فراخوان ملّی دهیم و چقدر جای دریغ و تأسف دارد که نظام تصمیمگیری ما خود مبادرت به این کار نمیکند.
وی گفت: جهتگیریهای بودجه سال 1399 و بودجه سالهای قبل، نشان می دهد که گویی اینها به پیشروی در باتلاق خو کردهاند و به عواقب میان مدت و بلند مدت این شیوهی اداره کشور وقوف بایسته ندارند. بحث بر سر این است که در سطح نظری هنگامی که ایدههای بزرگ و نجات بخش را در متن های متفکران توسعه ردگیری میکنید، میگویند: زمانی که شما با بیشمار نارسایی و ناکارآیی و بحران روبرو هستید و دچار سرگیجه هستید که از کجا آغاز کنید و کدام را اولویت دهید و... در چنین شرایطی سرچشمه اصلی و برآیند همهی دورهای باطل استمرار دهندهی توسعه نیافتگی و عقبگرد و ناهنجاریها به بهره وری اندک و بنیهی ضعیف تولید ملّی برمیگردد.
این صاحب نظر حوزه اقتصاد افزود: اگر سرگیجه و تحیّر ناشی از تعداد بیشمار بحرانها اینها را گرفتار کرده و در روزمرگی معطوف به پیشروی در باتلاق خو گرفتهاند ما از نظر اندیشهای به طور اصولی میتوانیم به آنها بگوییم کانون اصلی نجات بخش این است که روی حیطه تولید و بهروه وری متمرکز شویم. این در حالی است که در جهتگیریهایی که در اسناد برنامه میان مدت و چه اسناد لایحههای بودجه مشاهده میکنید، درباره تنها چیزی که اصلاً صحبت نمیشود این دو موضوع است. از این رو من برای این شیوهی ادارهی اقتصاد ملّی، عنوان شیوهی چرتکهای برای ادارهی اقتصاد برگزیدهام.
وی گفت: اینها به جای اینکه ذهن خودشان را به پیچیدگیهای رفتار جمعی و جهتگیریهای معطوف توسعه درگیر کنند و مسائل و اولویتگذاری را از آن دریچه نگاه کنند کل ماجرا را در قالب چهار عدد و رقم مطرح میکنند و از دل آنها به شیوهای که مطرح میکنند نشان میدهند کشور در یک بن بست قرار دارد و هیچ راه گریزی نیست. از دل سناریوسازی همین بیرون می آید که کشور خودش را بدهکارتر کند، داراییها را بفروشد و شوکهای جدید به زندگی مردم و بنیهی تولیدی کشور وارد کند.
وی گفت: در جلسههای مختلف مکرر مطرح کردیم اساس ماجرا این است که تولید به معنای تولید توسعهگرا که دو قابلیت از بین بردن فقر و کاهش عقب ماندگی را دارد؛ در نظام اولویتهای تصمیمگیران کلیدی کشور کلاً به حاشیه رفته است. تمام چیزهای دیگری که به صورت بحرانهای کوچک و بزرگ مشاهده میکنیم بازتاب یا معلول خطای راهبردی است.
استاد اقتصاد دانشگاه علامه افزود: در سی سالهی گذشته از یک سو نظام ترجیحات غلط و فاجعه ها و علائم نادرست همچنان استمرار دارد و از سوی دیگر یک روند قهقرایی هر روز پر هزینهتر از دیروز را هم مشاهده میکنید. سؤال این است که تا کجا باید در این باتلاق فرو برویم تا به جمع بندی برسیم که این مسیر، مسیر نجات نیست. در سه دهه اخیر در زمینه اولویت دهی به آموزش عالی و در درون آموزش عالی اولویتدهی به دورههای تکمیلی یک موج گسترده در کشورهای در حال توسعه راه افتاد. عملاً دانشگاههای ما بخش بزرگی از کارکردهای توسعهای خودشان را از دست دادهاند و به کارخانه مدرک سازی تبدیل شدهاند. در ایران تعداد دانشآموختگان دانشگاهی کشور از حدود صد و هشتاد هزار نفر در سرشماری سال 1365 به بیش از 13 میلیون نفر در سرشماری 1395 رسیده است ولی هیچ ردی از اینکه جهشی در ذخیره دانایی کشور پیدا شده در بنیه تولیدی مشاهده نمیکنید.
وی افزود: این البته تنها مسئله ما نیست بلکه در تمام دنیای در حال توسعه این پدیده اتفاق افتاده است. بعد از اینکه این گونه شد نظریه پردازهای جدید بجای تمرکز روی بهرهوری اندک و بنیه تولیدی این دو مسئله را با عنصر از کارکرد افتادگی ارتقاء مدرکهای تحصیلی در شاخص جدید به نام پیچیدگی ادغام کردند. در آنجا میگویند: «منظور ما از پیچیدگی این است که بررسی کنیم تا بدانیم از کل داناییهای جدیدی که ایجاد شده و به صورت مدرک داران خیلی متورم ظاهر شده، بنیه تولیدی کشور چه طرفی بسته است.»
مومنی گفت: شاخص پیچیدگی از این زاویه بحث دام قابلیتهای اندک تولیدی را مطرح میکند. شاخص پیچیدگی داناییهای مولّد، کیفیت بخش و ارتقاء دهنده را در مدل خودشان وارد کردند و از آن زاویه به کسانی که به ظاهرسازی و نمایشی کار کردن و ژستهای تبلیغاتی گرفتند دل خوش میکنند نشان میدهد اوضاع و احوال از این نظر به چه صورت درآمده است.
وی افزود: تمام مطالعههایی که در این زمینه درباره ایران صورت گرفته نشان میدهد به موازات جهش در تعداد دانش آموختگان و سهم نسبی آنها در ساختار اشتغال کشور از توانمندیهای اقتصاد ملّی برای انجام تولید متنوعتر و با کیفیتتر کاسته شده است. در اینجا کانون اصلی بحث آنجا است ولی گویی علائمی مشاهده میکنیم که نظام تصمیمگیری با روند حرکت در قهقراء یا پیشروی در باتلاق آنچنان خو گرفته که نمیتواند از آن خلاصی یابد.
وی گفت: مطالعههای رسمی میگویند در فاصلهی 1387 تا 1397 در یک دورهی یازده ساله قدرت خرید ریال حدود 82 درصد کاهش پیدا کرده است؛ این یک روند قهقرائی و رو به انحطاط است. چرا این گونه شده؟ به دلیل اینکه ما بنیهی تولیدی و مسائل تولیدکنندگان را در حاشیه قرار دادیم، مسائل دیگری را در اولویت گذاشتیم. قیمت سکه در سال 1387 حدود دویست هزار بود، در سال 1397 بالغ بر چهار میلیون تومان جهش 20 برابری داشت. در آن سال قیمت بازاری یک دلار حدود هزار و صد تومان بود، در سال 1397 در بعضی از ماه به حدود بیست هزار تومان نزدیک شد. همه اینها نشان میدهد بجای اینکه متوجه شویم قدرت پول ملّی تابعی از بنیه تولیدی هست طیفی از کسانی که از مناسبات نامولّد سود میبرند ذهن نظام تصمیمگیری کشور از بنیه تولیدی رو به نزول و افول منحرف کردند و گفتند ما با متر تورم کشورهای صنعتی درباره برابری ارزش ریال و دلار صحبت کنیم.
وی گفت: زمانی که میخواهند قیمت حاملهای انرژی را تعیین کنند میگویند: «متر ما فوب خلیج فارس باشد.» روی چیزهای خیلی بدیهی با آدرسهای غلط غفلت شد و مردم نادیده گرفته شدند و بعد کشور هزینههای زیادی پرداخت. بارها و بارها کارشناسان کشور گفتند: «شما نمیتوانید هزینههای مردم را با استانداردهای کشورهای پیشرفتهی صنعتی تعریف کنید ولی دستمزدهای آنها را با استانداردهای ضعیفترین کشورهای آفریقایی پرداخت کنید.» معلوم است که این مناسبات ناپایدار هست. ماجرای بنیهی فکری ضعیف باعث میشود نظام تصمیمگیری اگر هم سالم باشند و منافعی در خطاکاریها نداشته باشند به راحتی آلت دست طیفهایی قرار میگیرند که از گل آلود شدن آب نفع میبرند. اینکه اقتصاد ما دچار بیثباتی شود، شرایط عدم اطمینان پیش بیاید، امور پیشبینی ناپذیر شود برای طیفهای خاصی منافع بسیار قابل اعتنائی دارد.
مومنی گفت: چند سال پیش من این را با عدد و رقم نشان دادم و اکنون واقعاً صمیمانه و مشفقانه بخصوص با نمایندگان مجلس در این زمینه صحبت می کنیم. اینها در درون دولت تورم را دامن زدند که اگر دولت امکانات انحصاری خودش یعنی ارز، و حامل انرژی را گرانتر بفروشد میتواند منابع درآمد سرشارتری بدست بیاورد. هر سال این کار انجام شد و هر سال هم دولت بیشتر در باتلاق بحران مالی حرکت کرد. چه زمانی قرار است مشخص شود که این مسیر نجات کشور نیست. زمانی که اینها در سال 1369 یک جهش بزرگ در قیمت دلار ایجاد کردند چیزی حدود 15 برابر قیمت رسمی دلار را افزایش دادند. برآیند هشت سالهی کارنامهای که در اثر این ماجرا ایجاد شد چه بود؟ کارنامه این بود که در دورهی هشت سالهی 1368 تا 1375 در هشت سال بدهیهای دولت از محل بودجهی عمومی 8 برابر افزایش پیدا کرد، در همان دوره بدهیهای شرکتهای دولتی در عرض هشت سال 23 برابر شد. همان زمان ما هشدار دادیم این ماجرا نشان میدهد در اثر افزایشهای چشمگیر نرخ ارز نه تنها هیچ یک از وعدههایی که طرفدارانش میدادند محقق نشد بلکه کشور در این بحران گرفتار شد.
وی افزود: یک بحران این بود که مالیهی دولت به شدت آسیب پذیر شد. دولت به صورت اعلام نشده از مسئولیتهای حاکمیتی خود طفره میرود، آموزش، سلامت و تغذیه، کارهای عمرانی و ایجاد زیر ساختهای فیزیکی مردم را به امان خدا رها میکند. این بازتاب آن خطای راهبردی بود که اینها مرتکب شدند و ما بارها و بارها به اینها گوشزد کردیم. زمانی که به گونهی نسبی آسیب پذیری خانوارها، بنگاههای تولیدی و دولت را در برابر شوک درمانی مورد سنجش قرار دادیم مشاهدههای ما بر اساس گزارشهای رسمی میگوید آسیب پذیری دولت در مقایسه با بنگاهها و خانوارها بیش از سه برابر بوده است. سرعت و شتاب پیشروی در باتلاق ناتوانی و سقوط بنیهی تولید ملّی در دولت از بنگاهها به مراتب بدتر بوده است. عین این قضیه را در سال 1391 دوباره به نظام تصمیمگیری کشور گوشزد کردیم. اگر خاطرتان باشد در سال 1390 زمانی میخواستند برای سال 91 لایحهی بودجه بنویسند زمانی که دولت لایحهی بودجه را تقدیم مجلس کرد ما بررسی کردیم و متوجه شدیم سرعت و شتاب فرو رفتن در باتلاق بدهی توسط دولت ابعاد فاجعه آمیز گرفته است.
مومنی گفت: در سال 1390 که بودجه برای سال 91 طراحی میشد هنوز قیمت نفت بالای صد دلار هر بشکه بود. در آن شرایط لایحه بودجه نشان میداد برای نشان دادن تراز صوری و غیر واقعی بین منابع و مصارف دولت در سال 1391 میزان منابع پیشبینی شده از محل وامگیری داخلی و خارجی، فروش اوراق مشارکت بیش از 2.4 برابر سهم نفت در بودجه عمومی دولت قرار داده شده بود. آنجا من این ایده را مطرح کردم که ایران در سراشیبی سقوط مالی دولت در معرض یک گذار خطرناک قرار گرفته که اسم آن خطرناک را گذار از دولت خام فروش به دولت آینده فروش گذاشتم. بدین معنا دولتی که برای گذران امور جاری خود بدهی ایجاد میکند. آینده فروشی اما در سال 1399 ابعاد بسیار نگران کننده پیدا میکند. چیزی که مشفقانه میتوانیم به اینها بگوییم این است که این مسیر منتهی به بن بست و فاجعه است.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: بحثهایی که اکنون در ایران به نظر خیلیها جدید میآید چیزهایی هست که در دهههای 1980 و 1990 در کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین تجربه شده است. در آنجا زمانی که سیاستهای ضد توسعهای تعدیل ساختاری در دستور کار قرار گرفت دولتها از مسئولیتهای خودشان در مورد آموزش، سلامت و تغذیهی مردم طفره رفتند و کارد را به استخوان مردم رساندند تصوّر صرفه جویی میکردند. ویژگی مشترک آن حیطهها این است که ارکان و عناصر اصلی شکلگیری شاخص توسعه انسانی هست. فشارها را بر توسعه یافتگی مردم شدیدتر کردند تصوّر میکردند به دلیل اینکه بحران مالی داریم از این طریق صرفه جویی میکنیم.
وی افزود: در اینجا من کارهای استیگلیتز و بورگینیون را ارائه کردم که نشان داده بودند در آن دو دهه کشورهای آمریکا لاتین و آفریقا سالانه بین 6 و 7 درصد GDP را صرف هزینههای سرکوب مردم کردند. زمانی که به شکل نرمال و با رویکرد دور نگرانه و توسعهگرا برای مردم بستری برای تولید و مشارکت همراه با عزّت نفس در سرنوشت اقتصادی و اجتماعی را فراهم نمیکنند کارد به استخوان مردم میرسد و زمانی که آن گونه شد کسانی که برای سلامت و آموزش مردم هزینه نمیکردند مجبور شدند چندین برابر صرف سرکوب کنند. سازمان ملل متحد این دو دهه (1980- 1990) که برنامهی تعدیل ساختاری در کشورهای در حال توسعه بصورت فراگیر اجرا میشد، را دهه از دست رفته یا فاجعه ساز نامیده بود.
وی گفت: بحث ما اینکه ذخیره دانایی اکنون در اختیار ما هست و چقدر جای دریغ و تأسف دارد که ما دوباره در همین مسیر قدم برمیداریم بدون اینکه سرنوشت محتوم باشد. تقریباً چهار هفته پیش پیشنهاد کردیم و گفتیم حالا که این آش را سران گرامی سه قوه با حسن نیّت پختهاند، یک تیم مستقل کارشناسی تدارک ببینند و بررسی کنند هزینههایی که کشور در اثر طمع درآمد سی هزار میلیارد تومانی ناشی از افزایش قیمت بنزین متحمل شد چقدر است. از شهرهایی که اعتراضات گسترده شد از شهرداریهای آنها گزارش بخواهند و بگویند به زیر ساخت و امکانات شهری چقدر آسیب وارد شد و بقیه هزینههایی که در واکنش به این قضیه اتفاق افتاد. همهی اینها در تسخیر علم قرار دارد و ما واقعاً خیلی متأسفیم چیزهایی که بارها در دنیا تجربه شده همچنان در ایران نادیده گرفته میشود و دولت محترم به اسم بودجهی برنامهای بودجه پیشروی در باتلاق ارائه میکند.
مومنی ادامه داد: دولت میگوید: ما هیچ اقدام اصلاحی برای جبران خطاهای قبلی انجام ندهیم حالا که درآمد نفت کمتر شده خودمان را بدهکارتر کنیم. و این گونه می خواهد کشور را اداره کند؛ این فاجعه ایجاد میکند. دو هفته پیش مرکز پژوهشهای مجلس گزارشی تهیه کرد و گفت: «رویه اداره امور کشور از طریق افزایش بدهیها چه از طریق وامگیری از سیستم بانکی و چه از طریق انتشار اوراق مشارکت باعث شده در سال 1399 فقط یک قلم شصت و دو هزار و هفتصد میلیارد تومان دولت باید بابت بازپرداخت اصل و فرع بدهیهای سر رسید شده پول بپردازد.
یادتان باشد در مورد 34 هزار میلیارد تومان برای پرداختن یارانه نقدی مقامهای رسمی گفتند کابوس پیدا کنیم زمانی که سر ماه میرسد. حالاصل و فرع بدهکار کردن کشور که باید سالانه بپردازند در سال 1399 به چنین رقم وحشتناکی رسیده است. این درباره کل اوراق مشارکتی که چاپ کردهاند و بانک مرکزی تضمین آن را کرده به اضافهی بقیهی بدهیهایی که از سیستم بانکی دارند.
وی گفت: زمانی که رشد وامگیری و انتشار اوراق مشارکت را در آن ابعاد جهش میدهید که 82 درصد رشد نسبت به 1398 پیدا کرده بدین معناست که در سال 1400 و در سالهای بعدی دوباره باید خیلی بیشتر پول بپردازید. خودزنی که بخاطر ضعف بنیهی اندیشهای در جهتگیری نادرست مشاهده میشود. وجه فاجعه آمیزتر اینکه زمانی که از طریق ناامنی حقوق مالکیت و از بین بردن انگیزههای تولیدی بستر اشتغال یابی جوانها را از بین میبرید، آنگاه سرمایهی انسانی که خود دولت و خانوارها هزینه کردهاند و سواد پیدا کرده و مدرک هم داشته کارد به استخوانش می رسد و سر به عصیان بر میدارد. هیچکدام از اینها سرنوشت محتوم نیست.
این اقتصاددان گفت: چند هفته پیش من به مطالعه بسیار مهمی استناد کردم که سازمان بینالمللی کار در ریشه یابی ناآرامیهای موسوم به بهار عربی انجام داده بود. در آنجا گفته شده بود بیمبالاتی و ضعف بنیه دانایی نظامهای تصمیمگیری در کشورهای عربی باعث شده بود گروه جمعیتی بسیار قابل اعتنائی پیدا شوند که سازمان بینالمللی کار برای آنها عنوان NEET گذاشته بود؛ یک جمعیت جوانی که نه شاغل هست، نه در حال تحصیل هست و نه در حال مهارت آموزی هست.
سازمان بینالمللی کار گفته بود اینها یک وزن جمعیتی بزرگ پیدا کردهاند. کسی که درس نمیخواند، نه کار میکند، نه آموزش میبیند و جوان هم هست. تعبیر این است که میگویند هزینهی فرصت شرکت و مشارکت آنها در اعتباراتها و آشوبها به سمت صفر میل میکند؛ بدین معنا که اینها چیزی برای از دست دادن ندارند. آیا این بهتر است که ما صبر کنیم اینها به مرحلهی عصیان برسند بعد لازم شود سرکوبشان کنیم یا اینکه از سیاستهای بیثبات کننده و ناامن کنندهی فرار دهندهی سرمایه صرف نظر کنیم راه را باز کنیم تا مشارکت فعال و سازنده در ساختن خود و خانواده و کشورشان داشته باشند؟
مومنی گفت: من این مسئله را مطرح کردم که اندازه این جمعیت 15 تا 24 ساله در ایران بر اساس سرشماری سال 1395 حدود ده و نیم میلیون نفر است که از این جمعیت حدود یک سوم در گروه کسانی قرار دارند که نه شغل دارند و نه آموزش حرفهای میبینند. در حالی که سهم اینها در ایران حدود 30 درصد هست در کشورهای عضو OECD سهم اینها بین 2 تا 10 درصد است. در دنیا رتبه ایران از نظر وزن بالای این گروه جمعیتی بیست و هفتم است. فقط اوضاع آفریقاییها در این زمینه از ایران بدتر است.
این بدین معناست که فشارهای مافوق طاقتی به خانوارهای سرپرست این بچهها وارد میشود. تقریباً در تمام کشورهای در حال توسعه اینها آسیب پذیرترین گروهها در زمینهی بزهکاری و آسیبهای اجتماعی محسوب میشوند و به شرحی که گفتم هزینهی فرصت مشارکت اینها در آشوبها هم بسیار کمتر است. هم برآوردهای اولیهای که هم درباره اعتراضات دی ماه 1396 در ایران شد و هم برآورد اولیهای در اعتراضات آبان 1398 انجام شده نشان میدهد این گروه سنتی جزو مؤثرترین و جدّیترین گروههای مشارکت کننده در ماجراها بودند.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی افزود: در ایران یک مسئله خیلی بزرگ دیگری هم وجود دارد و بارها در این باره تذکر دادیم که اگر سمتگیری دولت از پیشروی باتلاق به ارتقاء بنیهی تولید ملّی معطوف شود آنگاه تمام اینها فرصتهای عامل جهش دادن کشور میشوند. ایران به اعتبار اینکه با یک پدیده خیلی نگران کنندهی حاشیهنشینی شهری هم روبرو شده در اثر خطاهای فاجعه سازی که در 30 ساله گذشته در دستور کار بوده است.
گزارش رسمی وزارت مسکن میگوید: شانزده میلیون نفر یعنی 33 درصد جامعهی شهری را تا سال 1392 حاشیهنشینها تشکیل میدادند. در آن گزارش گفته میشود: فقط در فاصلهی 1392 تا 1394 سالانه ششصد هزار نفر به این جمعیت اضافه شده است. برآورد وزارت مسکن اینکه: تا سال 1400 حداقل سه تا چهار میلیون به جمعیت حاشیهنشین ما اضافه میشود. به آستانهی 20 میلیون حاشیهنشین میرسیم.
وی گفت: پدیده این گروه سنی 15 تا 24 سالی که نه شاغل هستند، نه آموزش میبینند و نه مهارت میاندوزند در نظام آماری ایران به طور خاص مورد توجه قرار نگرفتهاند اما علائمی وجود دارد که نشان میدهد مسئلهای قابل اعتناء است. نرخ بیکاری در 50 شهرستان حاشیهای کشور بین 17 تا 38 درصد بوده از این نشانهها میتوان فهمید بخش بزرگی از بیکارها را همین گروه سنی تشکیل میدهند. بنابراین اگر ما رو به تولید کنیم بجای اینکه ذهن درگیر سیاستهای تورم زا و رکود آفرینی باشد به سمت آن میرویم که چه کاری انجام دهیم تا برنامهی ارتقاء بنیهی تولیدی کشور را در دستور کار قرار دهیم.
مومنی گفت: در بحثهای مربوط به فقر و نابرابری بخاطر غفلت از ارتقاء بنیهی تولیدی در ایران شاغلها اکثریت فقرا را تشکیل میدهند. کسانی که خیلی سخت کار میکنند ولی بخاطر اینکه آن کار نسبتی با علم و فناوری و بهرهوری ندارد آن کار شاق حتی در حد بیرون آورد اینها از خط فقر هم مؤثر نیست.
استاد دانشگاه علامه طباطبایی گفت: در یک جمع بندی کلی می توان گفت زمانی که اقتصاد را چرتکهای اداره میکنند ما را در بن بست نشان میدهند ولی اکنون که 30 ساله گذشته به یکباره یک مقام رسمی قبلی کشور میگوید: «فقط در این 30 ساله بیش از سیصد میلیارد دلار منابع استراتژیک ارزی کشور صرف چیزی شده که اسم آن را ثبات بخشی به بازار ارز گذاشتهاند.»
وی گفت: زمانی که کانونهای اصابت سیصد میلیارد دلار را نگاه کنید متوجه میشوید نه تنها منابع ارزی در خدمت توسعه کشور نبوده بلکه دقیقاً در جهت ضد توسعه عمل کرده است؛ یک گرایش افراطی به مصرفهای لوکس و تجملی ایجاده کرده . اکنون خیلی از دوستان به نیّت خیر میگویند: دولت بجای اینکه از طریق مخرب دستکاری قیمتهای کلیدی کسب درآمد کند، به طریق دیگری کسب درآمد کند. اما تا زمانی که دولت ساختار هزینههای خود را اصلاح نکرده مانند این است که شما مواد افیونی به یک معتاد برسانید. این معتاد هم آن ها را مصرف می کند و دوباره سال آینده کم دارد. بنابراین باید با اینها در قالب یک برنامه برخورد کرد. من بسیار متأسفم که برای بودجهی سال 1399 اسم بودجهی برنامهای گذاشتهاند ولی غیر برنامهایترین و قهقرائیترین شیوههای ادارهی کشور را ذیل این عنوان در دستور کار قرار دادند.
مومنی گفت: هنوز هم با اطمینان بر این باور هستیم که پیچیدگی و گرفتاری های اقتصادی هنوز به حدی نرسیده که ذخیره دانایی موجود کشور از عهده آن برنیاید. بنابراین باید تلاش کنیم تا دوستان را متقاعد کنیم به اینکه سیاستها و جهتگیریهای نادرست را متوقف کنند و نمایندگان محترم مجلس بجای اینکه به مناسبات چرتکهای ادارهای کشور تن دهند که همهی دعواها این باشد که بگویند به این دستگاه و آن دستگاه چقدر برسد تمرکز را روی اهداف، استراتژی و سیاستهای اجرایی برنامه اداره اقتصاد کشور بگذارند.