کمتر از یک ماه قبل خبرگزاری بلومبرگ در گزارشی با عنوان راهنمایی برای اقتصاددانان تا سال ۲۰۵۰، نوشت: چه کسی واقعا در جنگ سرد تجاری پیروز شد؟ شاید چین.
در سال ۱۹۷۲ منطق جنگ سرد میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، ریچارد نیکسون رییسجمهوری وقت آمریکا را به سمت اتحاد با مائوتسهتونگ سوق داد؛ موضوعی که تا پیش از آن محال به نظر میرسید و سبب شد چین به مرور به جریان اقتصاد جهانی بازگردد.
به گزارش سایت نساجی امروز به نقل از جهان صنعت، این فرآیند تدریجی همچنین باعث شد با خوشبینیهای ناشی از سقوط شوروی و پایان تاریخ، غرب پیامدهای ظهور چین در اقتصاد جهانی را نادیده بگیرد.
این امر سبب شد چین در سال ۲۰۲۰ به عنوان یک قدرت بزرگ جهانی مطرح شود و پیشبینی میشود که تا سال ۲۰۳۵، علاوه بر غلبه بر ایالات متحده به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان، هژمونی سیاسی آن را نیز در نظام جهانی به چالش بکشد. به گفته کارشناسان این روند صعودی چین تنها بخشی از یک تغییر بزرگ است و به نظر میرسد در دهههای آینده نیز سرعت بیشتری به خود بگیرد.
در این رابطه خبرگزاری بلومبرگ در یک بررسی برای تولید ناخالص داخلی ۳۹ کشور تا سال ۲۰۵۰، به این نتیجه رسیده که دوره باثبات پس از جنگ جهانی دوم تا اوایل قرن بیست و یکم در حال پایان بوده و مرکز ثقل اقتصاد جهانی از غرب به شرق، از کشورهای توسعهیافته به بازارهای نوظهور، از بازار آزاد به کنترل دولتی و از دموکراسیهای مستقر به حاکمان اقتدارگرا و پوپولیست در حال تغییر است.
به گفته کارشناسان با تمامی تحولاتی که در طول یک دهه گذشته صورت گرفته، این تازه آغاز راه است و مواردی همچون همهگیری کرونا، جنگها، بحرانهای اقتصادی و نیز تغییرات آب و هوایی میتواند به میزان زیادی در روندهای آتی تاثیر مثبت یا منفی داشته باشد.
قرن آسیا
برآوردها نشان میدهد که آسیا به سرعت در حال تبدیل شدن به مرکز اقتصاد جهانی است. در اوایل قرن جاری و در حالی که چین هنوز به سازمان تجارت جهانی نپیوسته بود، آسیا تنها ۲۵ درصد تولید جهانی را تشکیل میداد اما اکنون این قاره که میزبان نیمی از جمعیت جهان است تا سال ۲۰۵۰، بیش از ۵۰ درصد تولید جهانی را در اختیار خواهد گرفت.
این افزایش چشمگیر عمدتا تحت تاثیر بالا رفتن سهم چین و هند از تولید ناخالص جهان است. در حالی که در سال ۲۰۰۰ بازارهای نوظهور حدود یکپنجم تولید جهانی را تشکیل میدادند، پیشبینیها حاکی از آن است که تا سال ۲۰۴۲ این بازارهای نوظهور از پیشرفتهترین اقتصادهای جهانی پیشی گرفته و تا سال ۲۰۵۰ تقریبا ۶۰ درصد تولید ناخالص جهانی را از آن خود کنند. طبق این برآوردها تا سال ۲۰۳۳ هند از ژاپن پیشی خواهد گرفت تا تبدیل به سومین اقتصاد بزرگ جهان شود. همچنین تا سال ۲۰۳۵ چین، آمریکا را پشت سر خواهد گذاشت و تا سال ۲۰۵۰ اندونزی نیز یکی از اقتصادهای نوظهور و قدرتمند جهانی خواهد بود.
پیش به سوی جدال بزرگ
البته بسیار خوشبینانه خواهد بود که تصور کنیم تمامی این اتفاقات به سادگی رخ میدهد. به گفته گراهام آلیسون استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد، در چنین شرایطی جدال میان قدرتهای بزرگ و در حال ظهور اجتنابناپذیر است. این موضوع اکنون نیز میان چین و آمریکا مشاهده میشود؛ جدالی که بر سر تجارت آغاز شده و به مرور به عرصه فناوری، حقوق بشری و ادعاهای ارضی سرایت کرده است.
از سوی دیگر همزمان با اینکه تا سال ۲۰۴۰ نیروی کار چینی رو به پیری میرود، سرعت رشد هندیها با جمعیتی جوانتر افزایش مییابد که این امر میتواند تنشهای جاری و قدیمی میان این دو همسایه را به شدت تشدید کند.
همچنین دورنمای آینده نشان میدهد ایده بازار آزاد به عنوان اصل اساسی اقتصاد جهانی تا ۳۰ سال دیگر دچار تغییر شده و تعادل میان بازار آزاد و دخالتهای دولتی دستخوش تغییراتی ملموس میشود. طبق برآوردهای بلومبرگ سهم تولید جهانی اقتصادهای آزاد از ۵۷ به ۳۳ درصد در سال ۲۰۵۰ کاهش یافته و از سوی دیگر اقتصادهای تحت کنترل و دخالتهای دولتی از ۱۲ به ۴۳ درصد خواهند رسید.
خداحافظ فریدمن، سلام مارکس
البته هر چند ممکن است اقتصادهای تحت رهبری دولتها نقش بزرگتری را در بازارها ایفا کنند اما پیامدهای این موضوع همچنان به طور دقیق مشخص نیست. در واقع و در شرایطی که هندیها به سرعت در حال آزادسازی اقتصاد خود بوده و چین نیز تمایل زیادی به تقویت شرکتهای دولتی دارد، ایالات متحده آمریکا از سال ۲۰۱۶ با وضع تعرفههای تجاری برای چین، آغاز جنگ تجاری با متحدان سابق خود و ملزم کردن شرکتهای آمریکایی برای رعایت قوانین سختگیرانه دولتی، نشان داده که به دلیل ترس از ظهور چین و رقابت با این کشور حاضر است از اصول بازار آزاد تخطی کند.
تبلور این وضعیت در سیاست کشورها نیز نمود دارد. طبق آمارهای موجود در سال ۲۰۰۰، نظامهای لیبرالدموکراسی بیش از ۸۶ درصد تولید جهانی را به خود اختصاص داده بودند اما این مساله احتمالا تا سال ۲۰۵۰ به حدود ۶۰ درصد کاهش خواهد یافت. این در حالی است که نظامهایی با آزادی حداقلی و همچنین کنترلهای سختگیرانه تا این سال سهم تولیدشان در اقتصاد جهانی به ۴۰ درصد میرسد.
در این میان شواهد نشان میدهد که دنیای غرب تاکنون برای ظهور این مدلهای جایگزین اقتصادی- سیاسی پاسخی مناسب ندارد. هر چند تا پیش از این دولت ترامپ سعی زیادی برای نشان دادن پیامدهای صعود چین در نظام جهانی داشت اما به جای چارهاندیشی واقعی تمایلات ملیگرایانه، بستن مرزها و نیز اقبال به سیاستمداران پوپولیست افزایش بیشتری یافت.
در چنین شرایطی ایالات متحده و اروپا همچنان به سرمایهگذاری و تاکید بر آموزش و حمایت از اصول لیبرالدموکراسی ادامه دادهاند، چینیها به سمت ایجاد تحرک در داخل و کاهش تنش در خارج گام برداشته و هندیها نیز به سرعت اصلاحات اقتصادی را در دستور کار قرار خواهند داد.
در این رابطه رشد سریع اقتصادی و فناوری چین و هند در کوتاهمدت، یک اثر سایهگونه نیز ایجاد میکند تا هر گونه ناکارآمدی سیستمی آنها را مخفی نگه دارد. به همین دلیل از آنجا که تاریخ را فاتحان مینویسند اثر این موضوع در اقتصاد جهانی کاملا تاثیرگذار خواهد بود.
از سوی دیگر در این شرایط دنیای غرب ممکن است برای رقابت در چنین وضعیتی، برخی از اصول بازار آزاد و لیبرالدموکراسی را قربانی کند به طوری که اکنون نیز در برخی از کشورها رویگردانی از پویایی اقتصاد بازار و حرکت به سمت ملیگرایی نوستالژیک کاملا مشهود است. به همین دلیل فروپاشی کمونیسم و پایان تاریخ در واقع آغاز یک فصل ادامهدار بود. شواهد گویای آن است که با تغییر توازن قدرت اقتصادی و سیاسی از غرب به شرق، از بازارهای آزاد به دولت و از دموکراسیها به اقتدارگرایی و پوپولیسم، جهان در حال انتقال ناآرامی بوده و این تازه شروع ماجراست.