صادرات قالی ایران همیشه رقم بسیار بزرگی بوده و خارج از میزان درآمد ارزی دهها هزار تن از راه قالیبافی زندگی میکردند، بنابراین یک اهمیت اجتماعی خیلی مهمی داشت و بزرگترین بازار قالی ما هم کشورهای بازار مشترک بودند بهجز آمریکا البته. در نتیجه این چیزی نبود که بشود کوچک گرفت.
خاطرات دکتر علینقی عالیخانی، تاریخ مصاحبه: ۹ نوامبر ۱۹۸5 ، محل مصاحبه: هائیتی، مصاحبه کننده: حبیب لاجوردی
از طرف دیگر صادرات کشاورزی ما که در آن موقع استاندارد هم نبود و به صورت خوبی عرضه نمیشد، به هرحال، رقم بزرگی را در کل صادرات غیرنفتی ما تشکیل میداد، بنابراین ناچار بودیم به آن توجه کنیم.
شما باید در نظر بگیرید که در ۱۳۴۲ خارج از صادرات نفت باقی کالاهای صادراتی ما عبارت از همین چیزها بود به اضافه سنگهای معدنی و تمام شد و رفت. حال اگر ۱۰ سال بعدش ایران اتوبوس صادر میکرد یا تمام بازار پودر و روغننباتی خلیج فارس را گرفته بود یا بازار دارویی وسیعی در خاورمیانه داشت این داستان دیگری است
به گزارش سایت نساجی امروز به نقل از در نتیجه این چیزی نبود که بشود کوچک گرفت. ، ولی در ۱۳۴۲-۱۳۴۱ این اقلام برای ما اهمیت بسیار زیادی داشت و همانطوری که ذکر کردم بهخصوص در مورد قالی بهخاطر شماره کسانی که در این کار بودند و بیشتر هم در نقطههای بیابانی و کمآب کشور فعالیت میکردند این اهمیت خیلی زیادی برای کشور داشت.
به هرحال به بروکسل رفتم و با خسرو هدایت آشنا شدم و در عرض چند روز بینهایت با هم تفاهم و توافق پیدا کردیم و خانمش روز آخر با تعجب به من گفت که «نمیدانم شما با خسرو چه کردهاید، ولی از هنگامی که من زن او شدم تا کنون هیچوقت این اندازه کار نکرده.»
واقعیت قضیه این است که این مرد بسیار خوشفکر و فهمیده و باصلاحیت بود ولی کسی از او هیچوقت نخواسته بود که او از همه امکانات فکری و از قریحه درخشاناش استفاده کند. بهعنوان نمونه به شما بگویم که وقتی من کوشش کردم که برای صادرات قالی ایران تخفیفی در تعرفه گمرکی داده بشود و اگر اشتباه نکنم، سرانجام هم تعرفه را نصف گذشته کردیم و حتی برای قالیهای نوع خوب به زیر ۱۰ درصد آوردیم، اما با مخالفت بلژیکیها روبهرو بودیم، چون بلژیک بزرگترین بافنده قالی ماشینی کشورهای عضو بازار مشترک بود و من تنها راه را در این دیدم که با وزیر خارجه وقت بلژیک که از پدران موسس بازار مشترک بود تماس بگیرم و از او درخواست کمک بکنم و صبح زود به هدایت نظر خودم را گفتم و این شخص توانست یک ساعت بعد ترتیب ملاقات مرا با او بدهد.
هرکس که با روش فعالیت سفیران هر کشوری با وزرای مملکت مقیمشان آشنایی دارد میداند کار بسیار سختی است، بهخصوص در اروپا. ولی شخصیت هدایت و احترامی که برای او قائل بودند آنچنان بود که این شخصی توانست فوری این کار را برای من انجام بدهد و خوشبختانه همان روز صبح هم من توانستم از این ملاقاتم با قائم مقام او به نام فایا نتیجه بگیرم و بلژیکیها به اصطلاح از خر شیطان پایین آمدند.
به هرحال، این چند روز مذاکره با بازار مشترک بسیار خوب به پایان رسید و یکی از چیزهای جالبی که برای من در آنجا اتفاق افتاد این بود که در روز اول رئیس هیات نمایندگی فرانسه در این گروهی که با ما مذاکره میکردند به نزد من آمد و گفت که از وزارت خارجه پاریس به او دستور دادند که هر پیشنهادی دولت ایران بکند فرانسه با آن موافقت خواهد کرد.
علت امر هم رابطه بسیار نزدیکی بود که میان شاه و ژنرال دوگل وجود داشت و من هم در بازار مشترک نهایت استفاده را از این جریان کردم و هم پس از آنکه... به اطلاعتان خواهم رساند. به هر صورت توافقهای کلی میان ما و مقامات بازار مشترک انجام شد و قرار شد که درباره هر یک از آنها بررسیهای دقیقتر و مشروحتری بشود و به همین دلیل هم من ناچار شدم چندینبار مسافرتهای کوتاه 24ساعته به بلژیک بکنم و بیشتر هم سعی میکردم وقتی مسافرت برای مذاکره با کشور دیگری دارم سر راه سری هم به بلژیک بزنم و عاقبت توانستیم در پاییز همان سال با بازار مشترک قراردادی به امضا برسانیم و این نخستین قرارداد اتحادیه اقتصادی اروپا با یک کشور جهان سوم بود و بازهم فرانسویها در همان موقع امضای قرارداد از خودشان تمام احساس نزدیکی که با ایران داشتند نشان میدادند.
مثلا خارج از تشریفات پذیرایی که والتر هالشتین به عنوان رئیس بازار مشترک از من کرد، سفیر فرانسه در بازار مشترک هم از قبل از هدایت خواسته بود که از من پذیرایی بکند و این شخص که یکی از پنج یا 6 سفیر بزرگ فرانسه بود که به آنها آمباسادور دوفرانس میگویند، از نزدیکان دوگل بود و اگر اشتباه نکنم، اسمش بوگنر بود که از خانواده قدیمی آلزاسی بود با آلبرت شوایتزر و برادرزاده او که رئیس صندوق بینالمللی پول شده بود خویشاوند بود، یکی از اعضای خانوادهشان جایزه پیانوی معروفی را در اروپا برده بود و غیره. به هرحال خانواده قدیمی آلزاسی بودند. خودش هم مدتها رئیس کابینه دوگل بود و او در روز پذیرائی به من گفت، «ژنرال دوگل پادشاه شما را دوست دارد.»
ولی به فرانسه این لغت بسیار قویتر از لغتی است که ما در فارسی بهکار میبریم و به من کاملا توضیح داد که از نظر دوگل یکی از جالبترین شخصیتهای آن زمان پادشاه ایران است و اصولا از کارها و رفتار این مرد خوشش میآید.
البته چیزی هم که باعث شده بود باز دوگل بیشتر از او تحسین بکند این بود که شاه در 6 بهمن رفراندوم کرده بود و دوگل هم کارشناس رفراندوم بود خودش و خیلی به رابطه مستقیم بین رئیس مملکت و توده مردم از بالای سر حزبهای سیاسی و سازمانهای موجود اعتقاد داشت. به هر صورت، این هم جریان بازار مشترک بود. اما وقتی از آن سفر اولم از بلژیک بازگشتم خارج از کارهای جاری که مرا سرگرم کرده بود احساس می کردم که وضع کشور تا حدودی متشنج است.