میوچا پرادا ( Miuccia Prada) مدیرعامل شرکت سرشناس مد و پوشاک پرادا است.
میوچا پرادا (Miuccia Prada) از مدیرعاملان شرکت سرشناس مد و پوشاک پرادا است. او و همسرش پاتریزیو برتلی دو مدیرعامل شرکت هستند و میوچا ریاست بخش طراحی را بر عهده دارد. او با 5/76 میلیارد دلار ثروت
در رده 500 فهرست بلومبرگ قرار دارد.
به گزارش سایت نساجی امروز به نقل از آینده نگر، نامی که او با آن به دنیا آمد ماریا بیانچی بود. پرادا نام خانوادگی سمت مادریاش بود که بعدتر و زمانی که تصمیم گرفت مسیر زندگیاش را به سمت این نام پیش ببرد، آن را تغییر داد. کار و برند پرادا توسط پدربزرگش ماریو پرادا در سال 1913 بنیان گذاشته شده بود اما قرار بود که این زن جوان پرشر و شور که در زمان جوانی مدام در عالم سیاست سیر میکرد، سبب شکوفایی بینظیر آن شود.
دخترِ اهل میلان درس خواند و درس خواند تا عاقبت دکترای علوم سیاسیاش را از دانشگاه میلان گرفت. اما از همان ابتدا هنر او را به سمت خودش کشید، کار حرف ها یاش با آموزش در تئاتر پیکولو و هنرهای نمایشی
آغاز شد. در اوایل دهه 70 در کنار تئاتر فعالیتهای اجتماعیاش را هم ادامه میداد؛ او عضو حزب کمونیست ایتالیا بود و در جنبش حقوق زنان این کشور که در دهه 70 قوت گرفته بود هم شرکت میکرد.
سال1978 دیگر زمانش رسید که وارد کسب و کار خانوادگی شود؛ شرکتی که به خاطر تولید کیفهای چرمیاش شناخته شده بود. آنچه در ادامه میخوانید نگاهی به زندگی و حرفه او است؛ بخش عمده این مطلب در مورد برداشت و ترجمهای است از گزارش مفصل نشریه ونیتی فر درمورد یکی از زنان نامدار صنعت مد و طراحی.
پرادا (زمانی که هنوز با نام ماریا بیانچی شناخته میشد) نخستین محصولش(کیف) را برای فروشگاههای خانوادگیشان طراحی کرد. سال 1978 او سهم کسب و کار خانوادگی را از مادرش به ارث برد. شرکت محصولات چرمی که توسط پدربزرگش تاسیس شده بود هنوز یک کسب و کار خانوادگی کوچک بود. اما در آن زمان پرادا با مردی ملاقات کرده بود که بعدتر همسرش شد و بعد از آن هم تبدیل به یکی از ستارگان دنیای محصولات چرم: پاتریزیو برتلی.
این زوج پروژه پیش رویشان را به چشم یک ماجراجویی بلندپروازانه دیدند: مرد مدیر بخش کسب و کار میشد و زن مدیر بخش خلاقیت. اینجا بود که ماجرای تغییر نام پیش آمد؛ او از خاله مجردش خواست که او را به فرزندی بپذیرد و بعد به صورت قانونی میتوانست نام خانوادگی شناختهشدهشان را از آن خود کند. زوج پرادا- برتلی کارشان را شروع کردند و یک دهه بعد پرادا نخستین خط تولید لبا سهای زنانهاش را راه انداخت.
خط تولیدی لباسهای مردانه پرادا و شرکت زیرمجموعه پرادا یعنی میو میو هم در سال 1993 به این جمع افزوده شدند. اما در آن سنین جوانی و با آن سابقه سیاسی و اجتماعی که زن جوان از خودش به جا گذاشته بود، پیوستن به کسب و کار خانوادگی و ورود به صنعت مد خیلی هم از نظر شخصی کار راحتی نبود. آن هوادار چپ ها که حالا در شمار میلیاردرهای دنیا قرار دارد میگوید« وقتی که جوان بودم شرمنده بودم؛ اینکه چپ و فمینیست باشی و کار فشن انجام بدهی سبب شده بود حس بسیار وحشتناکی داشته باشم وخیلی خجالتزده باشم» اما دست خودش نبود.
کنجکاو ی و عشقش به هنر و فرهنگ و البته دنیای مد قو یتر از حسهای ناخوشایند شخصی از آب درآمد. در آن روزها گاهی میشد که سه بار در روز به سینما میرفت، زمانی بود که میتوانست تماشاگر بهترین محصولات
سینمای در حال شکوفایی ایتالیای دهه 60 باشد: آنتونیونی، فلینی، برتولوچی، ویسکونتی و... او همچنین شیفته تئاتر بود و همین شد که اوایل حرفهاش را به آن سمت سوق داد اما نام پرادا و موقعیتی که پیش روی او و همسرش قرار داشت بزر گتر از آن بود که بتوان از آن گذشت و البته فرصتی فراهم برای تجربه طراحی و هنر در صنعتی که دست کمی از صنعت سینما ندارد.
پاتریزیو برتلی، همسر و همکار پرادا زاده سال 1946 در توسکان ایتالیا است. خانواده او نسل در نسل در کارهای حقوقی مهارت داشتند، او خیلی زود مسیر این مهارت و پشتوانه خانوادگی را درصنعت کالاهای چرمی دنبال کرد. وقتی 21 ساله بود و دانشجوی دانشگاه، یک شرکت کوچک تولید چرم با نام سِر رابرت پایهگذاری کرد که تبدیل به پایه و اساس حرفه آیندهاش در این صنعت شد. اگر آن شرکت کوچک نبود هم با همسر و همکار آیندهاش آشنا نمیشد.
با همین آشنایی بود که اول رابطه کاری آ نها در دنیای کوچکشان در حوزه صنعت چرم آغاز شد، به دوستی و ازدواج انجامید و بعد همین رابطه دونفره بود که توانست نام پرادا را از یک صنعت چرم خانوادگی در ایتالیا تبدیل به یکی از مهمترین و شناختهشدهترین برندها و شرکتهای مد و فشن در کل دنیا کند.
یک قدم جلوتر
در ابتدای سال 2019 پسر بزر گتر این زوج، لورنزو برتلی، راننده حرفهای مسابقات اتومبی لرانی در سمت مدیریتی به مجموعه پرادا افزوده شد؛ از آن زمان به بعد او مشغول ادغام حضور دیجیتال این برند و فروشگاههای فیزیکی آن بوده است. پرادا هنوز در همان ویلای شهر میلان که در آن به دنیا آمده بود زندگی میکند. اما وقتی از او میپرسیم که آیا حفظ شهرت خانوادگیشان برایش اهمیت دارد یا نه اوشانه بالا میاندازد و میگوید «نه خیلی»
به این شرکت به چشم پروژه پرشوری نگاه میکند که او و همسرش پیش بردهاند و چندان نگران این نیست که آیا پسرش هم یک روز قرار است کار را در دست بگیرد یا نه« قرار است ببیند از این کار خوشش میآید یا نه »
پرادا در اغلب موقعیتهای حرفهایاش دست به تصمیمات و اقداماتی زده که برخی با چشم « پیشتازانه » به آنها نگاه میکنند، برخی نامعمول و حتی پرخطر.
از تصمیماتی که او در حوزه خلاقیت گرفت میتوان به مجموعه بهیادماندنی او در سال 1980 اشاره کرد که در برخی از محصولاتش به جای ابریشم یا چرم از نایلون صنعتی استفاده کرد و البته این تصمیمات نه تنها در بخش
طراحی لباس و پوشاک و مد، که در استراتژ یهای تجاری او هم دیده میشود. به عنوان مثال در سالهای بعد از 11 سپتامبر که باقی شرکتها سعی داشتند مخارجشان را جمع و جور کنند و به سمت جنوب منهتن بگریزند، پرادا بر
همان برنامه قبلی که داشت پایبند ماند و50 میلیون دلار خرج ساختمان شاخصشان در نیویورک کرد، ساختمانی که توسط رِم کولهاس طراحی شده و در ساختمان قدیمی گوگنهایم در محله سوهو قرار دارد و آخرین
روزهای سال 2001 هم افتتاح شد.
باز لورمان، فیلمساز در مورد او میگوید:« او اغلب از موج جلوتر است و بعد موج است که باید خودش را با او تطابق دهد.» این دو . دوستانی قدیمی هستند که سال 1996 برای نخستین بار ملاقات کردند؛ در آن زمان پرادا مشغول طراحی یک کت و شلوار آبی سیربود تا لئوناردو دیکاپریو « رومئو و ژولیت »در فیلم به تن کند.
دوستی و همکاری آنها ادامهدار شد و بعدها در سال 2013 هم پرادا و لورمان بر سر در فیلم « گتسبی بزرگ » همکاری کردند. دِین دیهان، مدل و بازیگر که از سال 2013 به بعد در کمپینهای تبلیغاتی برند پرادا حضور داشته است هم حرف لورمان را تایید میکند « مهارت میوچا این است که نه برای آنچه در حال حاضر پرطرفدار است، بلکه برای چیزی برنامهریزی میکند که شاید چند سال بعدتر پرهوادار می شود.»
نزدیک به پایان مصاحبه از او میپرسم که برای رهایی از استرس کار، از استرس طراحی و تلاشهای هنری، مهمانیها، مراسم عرضه محصولات و غیره چه می کند؟ با تعجب میپرسد« استرس؟ » و بعد می گوید: من کارم را دوست دارم. تنها مشکل این است که باید به اندازه کافی ایده عالی داشته باشی که بتوانی جهان را برای خودت ترجمه کنی، طرز فکر پیشرو را حفظ کنی، یک چیز جدید و جالب خلق کنی و بتوانی قدم بعد را برداری.» اما مداوم
بودن همه این فشارها و کارها چطور؟ این همه فعالیت بر اساس تقویم فشن و تعهدات رسانهای و سفر؟ او کمی فکر میکند و میگوید« من واقعا از جتلگ متنفرم اما خب هربار جای تازه میروی، چیز تازهای هم یاد میگیری.»