با وجود شرایط نامناسب اقتصادی قرن نوزدهم، اوضاع برای کفاشان یا اروسیدوزان بد نبود.
میرزا حسین تحویلدار در اثر خود، برخلاف دیگر جماعات و مشاغل، وضع اروسیدوزان را رو به رشد برمیشمارد. در همه موارد به جز مورد اروسیدوز که مینویسد «با جمعیت است و صنفی است که در قدیم نبود»، در دیگر موارد از کاهش فعالان این بخش و نیز کسادی اوضاع این کسبوکار تولیدی سخن میگوید.
سرمایهگذاریهای نسبتا گستردهای در پایان قرن نوزدهم میلادی در آذربایجان در زمینه صنعت قالیبافی به عمل آمد و سرمایهگذاران روسی کارگاههای قالیبافی که گاه تا ۱۵۰۰کارگر داشتهاند در تبریز احداث کردند که فرآیند نخریسی، رنگریزی تا بافت قالی را در محیط فیزیکی به هم پیوسته، از مواد خام تا محصولات و تولیدات آماده مدیریت و اجرا میکردهاند. به غیر از کارگاههای قالیبافی، کارخانههای زیادی هم برای صنعت چرمسازی بهوجود آمد. در همدان، مرکز تولید چرم و تهیه تیماج، کارگاههای نسبتا بزرگی به چشم میخورد که در آنها تقسیم کار انجام شده بود. تمام این موارد در مقایسه با قالیبافی، طبق معمول در برخی کارگاهها انجام میشد که ظهور گودالهای کثیف و تاریکی را به دنبال داشت. در این صنعت، تولیدات دستی رابطهای با کار خانگی نداشت.
به گزارش سایت نساجی امروز به نقل از دنیایاقتصاد، چارلز عیسوی، به نقل از سوبوتسینکی، اطلاعاتی درباره صنعت چرمسازی در دوره سالهای ۱۹۰۹-۱۹۱۲ میلادی ارائه میدهد که از اهمیت زیادی برخوردار است و نشان میدهد که صنعت دباغی تا این زمان در دست تعداد زیادی از کارگاههای خانگی و دستی بود که حدودا ۵ تا ۱۰نفر کارگر داشت، اما بخش مهمی از اینها به کارخانهای بزرگ منتقل شده بود. در سال۱۹۰۹ مشهد و همدان دو مرکز اصلی تهیه و تولید تیماج، حدود هشت کارخانه با چهل تا پنجاه کارگر وجود داشت. استقرار این کارخانهها موجب شده بود که صنعتگران کوچکتر پوست و چرم از میدان رقابت خارج شوند. بررسیها نشان میدهد صنایع تولیدی ایران در جهت نیاز بازارهای جهانی و در وابستگی به سرمایه خارجی رشد کردهاند.
گزارشهایی که از وضعیت بازارهای ایران در نیمه قرن نوزدهم وجود دارد، نشان میدهد که استادکاران، بهعنوان محور کارآفرینی صنعتی در مرکز نظام تولید قرار داشتند و در گرد آنان شاگردان و سپس پادوها جریان تولید را در واحدهای صنعتی که به آنها دکان گفته میشد، پیش میبردند. اصناف و بازرگانان در ترکیب نقشه شهر جایگاه خاص خود را داشتند و این موقعیت جغرافیایی بیارتباط با موقعیت اجتماعی اقشار تولیدکننده نبود. بازار شهر که مرکز حیات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی شهر اسلامی بود، بر محور مرکز روحانی و دینی شهر، که مسجد جامع یا مکان متبرک بود. راستههای مختلف صنوف و حرفهها بر گِرد این مرکز روحانی شکل میگرفت.
- حلقه اول متعلق به راسته عرضهکنندگان کالاها و خدمات مذهبی بود و گروههای حرفهای مهر و تسبیح و شمع فروشان و... .
۲- حلقه دوم کتابفروشان و صحافان.
۳- چرمسازان.
۴- پارچه فروشان و قیصریه پراهمیتترین بخش بازار شهر اسلامی بود.
۵- درودگران(نجاران)، مسگران و قفلسازان.
۶- حلبیسازان و آهنگران.
۷- رویگران، قالیبافان و کفشگران.
۸- در حاشیه بازار کاروانسراها و بازارهای نعلبندان و پالان دوزان و مشاغل پیوسته با جوامع روستایی و ایالتی قرار داشت.
۹- حومه شهر، مشاغل دارای مزاحمت و آلایندگی و نیازمند فضاهای وسیع نظیر دباغخانهها، رنگرزخانهها، سفالخانهها، کورهپزیها، رویگریهاو سلاخیها را پوشش میداد.
۱۰- بیرون از شهر محل برقراری بازارهای روز و محلهای تجمع معرکهگیرها، تعزیهخوانها، نقالان و محل استقرار گورستان بود.
در همین دوره، بهدلیل افزایش جمعیت شهرنشین و رونق شهرها و افزایش مناسبات بازرگانی داخلی و خارجی و جایگزین شدن کفش به جای گیوه، کسبوکار کفشدوزها در شهرهای بزرگ ایران، از جمله در تهران رونق یافت. بنابراین کفاشان محل تولید را از دکانها به کارگاهها منتقل کردند. این تفکیک محل تولید و محل عرضه کفش یک مرحله مهم و نو در فرایند توسعه صنعت کفش در ایران بود. با تغییر فرم لباس از قبا و ردا به شلوار و البسه فرنگی،کفاشان از جمله در تهران، اقدام به شکافتن و مهندسی معکوس کفشهای فرنگی و بنددار کردند. این امر به بازتولید کفش اروپایی در ایران و افزایش مصرف آن در شهرها انجامید.
همزمان تولید کفش غیر سفارشی افزایش مییافت و این امر به معنای رسیدن به سطحی از تولید انبوه بود و پیش از مطرح شدن نمره کفش، پدیده کفش و اروسیهای سه خط، چهار خط و هفت خط، در همین زمان تولید و عرضه میشد. این به این معنا است که شکلی از تکامل ابزار و ماشینآلات و نوآوری در کالا بوده است. روند تکامل و تحول در صنعت دستی ایران، بسیار کُند پیش میرفت؛ به صورتی که از زمانی که کفشهای فرنگی در جامعه شهری ایران، که کت و شلوار میپوشیدند، رایج شد تا زمانی که اولین کارخانه تولید انبوه کفش بهصورت ماشینی راهاندازی شد؛ یعنی تاسیس کارخانه کفش ملی در ۱۳۳۴ خورشیدی، یک قرن زمان طی شده است.
این پرسش مهمی است که درنگ طولانی یک قرنی در یک صنعت خُرد و محصول ساده به چه علت بوده است؟
این در حالی است که با افزایش سریع جمعیت شهرنشین، تغییر لباس، موجب شده بود که با وجود تولید تقلیدی اروسی، کفشهای فرنگی در کشور رونق یابد. باوجوداین تولید کارگاهی کفش قدرت تامین نیاز بازار را نداشته است و اقلام بالایی از کفشهای وارداتی در بازارهای کشور به فروش میرفته است. این همان کشش انگیزشی است که موجبات احداث کارخانه کفش ملی را رقم زده است. این پرسش مهمی است، چرا از زمان رشد شدید تقاضای کفش، تا زمان احداث اولین کارخانه تولید انبوه و ماشینی کفشهای جدید در ایران، بیش از یک قرن زمان طی شده است؟ و در این دوره طولانی این نیاز مورد توجه نظام سیاستگذاری صنعتی، بنگاههای اقتصادی و موسسات علمی و پژوهشی نبوده است؟
در راستای توسعه اقتصادی اروپایی، بورژوازی وابسته (کمپرادور) به منافع اقتصادی و سیاسی بازارهای جهانی و نیز بخشی از بازرگانی خُردهپای داخلی تحرکی در اقتصاد صنعتی کشور پدید آورد و مقارن با افزایش سرمایهگذاری اروپاییها در صنایعی نظیر قالیبافی، چرم، ابریشم و برخی صنایع دیگر، همزمان و از اواخر قرن نوزدهم در تهران و شهرهای اصلی کشور برخی از بازرگانان و زمینداران اقدام به تاسیس شرکتهای سهامی تجاری، نساجی و کارخانههای صنعتی کردند. شرکتهای امینیه، شرکت عمومی، اتحادیه و اسلامیه از این جملهاند.
توسعهنیافتگی و ناکارآمدی عناصر زیرساختی نهادی، در سازماندهی منابع انسانی و مادی، همچنین ضعف شدید و مسائل نظام حقوق مالکیت و عدم هماهنگی و عملکرد غیرنظاممند در بستر ساختاری موجود، موجب مغلوب شدن سطح موجود صنایع دستی ایران در رقابت با صنایع ماشینیشده اروپایی و روسی شد. به اعتقاد نویسنده تاریخ صنایع ایران علت را باید در از میان رفتن ابتکار و اختراع و سپس رو به پستی نهادن صنعت جستوجو کرد. گزارش شکست صنعت دستی ابتدایی ایران در بخش عمدهای از آثار قرن نوزدهم به خوبی انعکاس یافته است. فشار نظام استعمارگر سرمایهداری، ناکارآمدی نهادی، فساد و ناتوانی ساختار نظام سیاسی در کنترل امور تولیدی و بازرگانی، در ادامه فرآیند به حاشیه رانده شدن اقتصاد صنعتی ایران که از اواسط دوره صفویه آغاز شده بود، این وضعیت را تشدید کرد.
صنایع دستی ایران قدرت رقابت خود را در خانه خود نیز از دست داد و درحالیکه دیگر نمیتوانست روی پای خود نیز بایستد و با اقلام ماشینی رقابت کند، راهی جز تسلیم و فروپاشی نداشت. دلیل شکست و عقبافتادگی صنعتی ایران در قرن نوزدهم میلادی را میتوان در دسته زیر جمعبندی کرد:
- پراکندگی جمعیتی در نواحی وسیع و فاقد آب یا حملونقل که موجب جلوگیری از پیدایش یک بازار ملی میشد.
تولید پایین و فقر جامعه روستایی و زندگی اقتصادی طبیعی ایشان و بنابراین مازاد قابل سرمایهگذاری بسیار اندک.
تماس اندک این جوامع خودبسنده با بازارها.
سرمایه کم که در زمینههایی که عایدات آن تدریجی بود بهکار گرفته نمیشد و سرمایهگذاری به سادگی قابل برگشت نبود.
اعتبار صنعتی وجود نداشت.
در اکثر نواحی بیثباتی بیداد میکرد.
رقابت خارجی شدید بود.
دولت ناتوان و غیرعلاقهمند به حمایت از صنایع.
شبکه حملونقل ماشین بسیار ضعیف و پر هزینه.
امکان سرمایهگذاری خارجی پر مساله و خرید ملک مستلزم دریافت تابعیت ایران بود. دریافت تابعیت نیز افراد متمکن را زیر فشارهای ناامنی در برابر حکومت قرار میداد.
نیروی کار نامنضبط و غیرآموزشدیده.
حملونقل مواد خام از نواحی دوردست در ایران، با توجه به حملونقل غیر ماشینی گران و غیرصرفهآمیز. مجموع این عوامل موجب استمرار یک نظام تولیدی معیشتی، دستی و خُرد در ایران میشد و صنعت دستی ایران تا نیمههای قرن بیستم میلادی قادر به خارج کردن خود از وضعیت کوچکمقیاس نبود.
از مقالهای به قلم سیدعطاءالله سینایی- استادیار علوم اجتماعی دانشگاه پیامنور