درباره علی و حسین همدانیان، از صاحبان صنایع ریسندگی، سیمان و قند در شهر اصفهان
یکی از روزهای زمستان سال 1342، سوت تمام کارخانههای شهر اصفهان به مدت یک دقیقه به صدا درآمد. عده زیادی از مردم شهر و مخصوصاً کارگران و صاحب کارخانهها، در آن لحظات در قبرستان تخت فولاد اصفهان جمع شده بودند تا پیکر یک مرد را به خاک بسپارند. او از جوانی کار کرده بود و یکی از اولین سرمایهداران جوان ایرانی بود. در مدت عمر کاریاش برای چندین هزار نفر شغل ایجاد کرده بود و با تاسیس کارخانههای مختلف و سرمایهگذاری در واحدهای صنعتی به پیشرفت شهر و کشور کمک کرده بود.
یکی از روزهای زمستان سال 1342، سوت تمام کارخانههای شهر اصفهان به مدت یک دقیقه به صدا درآمد. عده زیادی از مردم شهر و مخصوصاً کارگران و صاحب کارخانهها، در آن لحظات در قبرستان تخت فولاد اصفهان جمع شده بودند تا پیکر یک مرد را به خاک بسپارند. او از جوانی کار کرده بود و یکی از اولین سرمایهداران جوان ایرانی بود. در مدت عمر کاریاش برای چندین هزار نفر شغل ایجاد کرده بود و با تاسیس کارخانههای مختلف و سرمایهگذاری در واحدهای صنعتی به پیشرفت شهر و کشور کمک کرده بود. مردم اصفهان این مرد، یعنی علی همدانیان را به خوبی میشناختند. پس از مرگ او برادرش حسین تلاش کرد نام برادر را با نگهداری واحدهای صنعتی و کارهای خیر زنده نگهدارد. اما هیچوقت زندگی آنطور که که پیشبینی میکنیم پیش نمیرود.
تولد تا نوجوانی
در سالهای پیش از مشروطه و در سالهای ابتدایی سلطنت مظفرالدینشاه، در اصفهان مردی با خانواده خود زندگی میکرد که به محمدرضا همدانی شهرت داشت. در برخی روایت گفته شده او پیشهوری ساده بود که زندگی را به سختی میگذراند. اما برخی اسناد از او به عنوان یک تاجر مشهور یاد میکنند. محمدرضا صاحب دو پسر شد که نام آنها را علی و حسین گذاشت. علی متولد 1280 است و حسین سه سال پس از او به دنیا آمده. البته در برخی منابع نوشته شده که علی از حسین کوچکتر و متولد 1287 است. اما تاریخ دقیق تولد او مشخص نیست. حاج محمدرضا دو فرزند دیگر به نامهای حبیب و خدیجه هم داشت. در سالهای ابتدایی زندگی این دو برادر جنبش و پس از آن انقلاب مشروطه در حال شکلگیری بود. علی و حسین به مکتبخانه رفتند و حساب و کتاب را یاد گرفتند. پس از چند سال زمانی که توانایی کار کردن پیدا کردند، هر دو به عنوان شاگرد وارد بازار اصفهان شدند. آنها بیشتر در کار خرازی و پارچهفروشی بودند.
سالهای نوجوانی این دو برادر مصادف شده بود با جنگ جهانی اول، قحطی و مشکلات اقتصادی و پس از آن کودتای سال 1299. این مسایل پیشرفت در کار را برای آن دو، تا آرام شدن اوضاع سیاسی و اقتصادی، سخت کرده بود. اما علی در همین سالها توانست با کمک برخی از کسبهای که برای آنها کار میکرد برای خود یک دکان کوچک خرازی باز کند. او در این دکان پارچههای مختلف میفروخت و کمکم از این طریق در بازار شناخته شد. درباره نوجوانی حسین اطلاعات دقیقی در دسترس نیست. اما احتمالاً او هم در کنار برادر یا پدرش مشغول کار بوده.
جوان سرمایهدار اصفهانی
در سالهای ابتدایی پهلوی اول، به دلیل اصرار شاه، واحدهای صنعتی یکی پس از دیگری در شهرهای مختلف راه اندازی میشد. علی که دیگر نام فامیل همدانیان را برای خود انتخاب کرده بود، عاملیت فروش کارخانههای نساجی مثل کارخانه وطن را برعهده گرفته بود. سال 1304 رسیده بود و علی با جدیت در مغازه خود منسوجات میفروخت. او یک فروشنده حرفهای شده بود و تا پیش از سی سالگی توانست از راه درآمدی که از فروش پارچههای نساجیهای مختلف به دست آورده، باغ و زمین در اطراف اصفهان بخرد. علی پس از مدتی مغازهاش در بازار اصفهان را هم گسترش داد و تبدیل به یکی از جوانترین سرمایهداران اصفهانی و شاید حتی ایرانی شده بود.
با گسترش صنعت نساجی در ایران، علی که حالا سرمایه زیادی داشت، تصمیم گرفت با شراکت در کنار چند سرمایهدار دیگر، کارخانه نساجی به نام پشمباف اصفهان را در سال 1316 راهاندازی کنند. این کارخانه با 6 میلیون ریال سرمایه اولیه و هفت دستگاه بافندگی در آذر همان سال شروع به کار کرد. پشمباف اصفهان از اولین کارخانههای نساجی ایران بود که پارچه تترون تولید میکرد و به کشورهای حوزه خلیجفارس صادرات هم داشت. اما جنگ جهانی دوم و مشکلات اشغال و پس از آن گسترش فعالیتهای سیاسی تودههای کارگری، باعث مشکلات فراوانی در دهههای 30 و 40 برای این کارخانه شد.
دومین سرمایهگذاری صنعتی علی همدانیان در کارخانه نساجی به نام شهناز بود. او سال 1329 در منطقه هزارجریب چهارباغ بالای اصفهان این کارخانه را با 8800 دوک ریسندگی تاسیس کرد. نساجی شهناز اصفهان توان تولید انواع پارچههای نخی و الیاف مصنوعی را داشت. تا سال 1337، یعنی در طی 8 سال ظرفیت کارکرد کارخانه به 32000 دوک ریسندگی رسید. علی همدانیان که دیگر در اواسط دهه 30 به پنجاه سالگی قدم گذاشته بود با تجربه زیادی که در راه تولید پیدا کرده بود، جزو اولین کسانی بود که متخصص از خارج میآورد، تا بتواند کیفیت محصولات را بهبود ببخشد.
سرمایهگذاری در صنایع دیگر
علی همدانیان هیچوقت ازدواج نکرد و تمام وقت خود را صرف کار و تولید کرد. پس از پیشرفت در زمینه نساجی تصمیم گرفت شانس خود را در یک حوزه دیگر هم امتحان کند. صنعتی که آن روزها تازه بود و کمکم داشت طرفدارانی پیدا میکرد، سیمان بود. سه کارخانه سیمان تا اوایل دهه 30 در ایران تاسیس شده بود و بیشتر حجم تولید این محصول بر عهده این کارخانهها بود. در آن دوران علی در راس کارخانهداران اصفهان قرار داشت و نامی مشهور در صنعت ایران محسوب میشد. علاوه بر این به دلیل تعداد زیادی زمین و ملک که در اطراف اصفهان خریده بود، به عنوان یک ملاک و سرمایهدار بزرگ هم شناخته میشد. همین موضوع او را ترغیب کرد که سال 1334 چهارمین کارخانه سیمان ایران را در اصفهان تاسیس کند. شرکت سهامی سیمان اصفهان در همان سال ثبت شد و کارخانه با یک کوره 200 تنی شروع به کار کرد. 7 سال بعد دومین کوره با ظرفیت 300 تن به کارخانه اضافه شد.
روایتهایی که سینه به سینه و از نزدیکان علی همدانیان نقل شده، او را بسیار آیندهنگر تصویر کردهاند. مثلاً در خاطرهای گفته شده که هنگام انتخاب مکان برای احداث کارخانه سیمان، مهندس و مشاوران آلمانی را برای مکانیابی و تشخیص بهترین جا برای ساختن کارخانه آورده بودند. یکی از مشاوران جایی در منطقه حسنآباد لنجان در نزدیکی اصفهان پیدا کرده و با ذوق فراوان به همدانیان گفته: «این مکان انتخاب بسیار خوبی است که من برای محل استقرار کارخانه در نظر گرفتم، زیرا در اینجا ما به مدت 200 سال به منابع اولیه دسترسی داریم و نزدیک معادن هستیم». شاهدان این مکالمه گفتهاند که علی همدانیان پس از این جمله از مهندس میپرسد که برای 200 سال بعد چی؟ و این سوالش همه را شگفتزده میکند که او برای احداث کارخانه سیمان به دو قرن بعد هم فکر میکند.
دیگر سرمایهگذاری صنعتی و تولیدی علی همدانیان در زمینه قند بود. تا سال 1336 انحصار تولید قند در دست دولت بود. پس از آن شورای عالی اقتصاد با آزادی تاسیس کارخانه توسط بخش خصوصی، موافقت کرد. سه سال بعد از آن در بهمن 1339 دولت حق فروش قند در بازار آزاد را برای کارخانههای قند خصوصی اعلام کرد، به این شرط که این کارخانهها 25/1 ریال برای هر کیلو قند به دولت حق انحصار بپردازد. در همان دوران تعدادی از سرمایهداران اصفهانی، کارخانه قند نقش جهان را راهاندازی کردند. علی که سرمایه لازم را داشت و میخواست در مسیر جدید صنعتی دیگری هم قدم بگذارد، این کارخانه را خرید.
بحرانهای دهه 30
در جریان مبارزات سیاسی گروهای مختلف پیش از کودتای 28 مرداد 1332، این فعالیتهای حزبی به میان کارگران کارخانهها هم کشیده شد. علاوه بر این مدیریت سنتی و مشکلات مالی باعث شد که کارخانه پشمباف که اولین واحد صنعتی تاسیس شده توسط علی همدانیان بود، به شرکت سهامی نساجی واگذار شود. ماجرا از این قرار بود که اتحادیههای کارگری و مخصوصاً هوادارن حزب توده در اصفهان باعث دوقطبی شدن کارگران شده بود. کارگران معمولاً با سرمایهداران در تضاد بودند و به دنبال راهی برای اعتراض به شرایط آنها بودند. اما اسناد و خاطرات موجود نشان میدهد که معمولاً علی همدانیان از این قاعده مستثنا بوده و کارگران چندان او را مورد حملات انتقادی خود قرار نمیدادند.
اما در یکی از این نزاعهای میان کارگران، یک کارگر کشته شد و این موضوع در کنار بدهی هفت میلیونی کارخانه پشمباف به سازمان برنامه و بودجه، باعث شد این واحد صنعتی مدتی تعطیل شود. پس از آن هم از سال 1335 برای اداره اقتصادی و سودآوری، تحت کنترل شرکت نساجی ایران قرارگرفت. در دهه 40 و پنجاه هم همچنان کارخانه توسط سازمان برنامه اداره میشد. اما عمده سهام آن متعلق به علی و پس از آن حسین همدانیان بود.
مرگ و انحصار ورثه
در اواخر دهه 30 علی همدانیان رییس سندیکای کارخانهداران اصفهان بود و همه از او مشاوره میگرفتند. او شبانهروز خود را وقف کار کرده بود و به گفته نزدیکانش فقدان مدیریت اصولی، به او ضربه زیادی وارد میکرد. اما بدترین ضربه این بود که بار مسئولیت تمام کارها بر دوش خود علی بود. این فشار کاری باعث شد یک شب که تا دیروقت در دفتر کارش مشغول کار بود، با یک سکته قلبی وخیم از دنیا برود. اهالی اصفهان روز خاکسپاری علی همدانیان در بهمن ماه سال 1342 را فراموش نمیکنند. چون همه کارخانههای این شهر در این روز به مدت یک دقیقه و برای ادای احترام به بزرگترین کارخانهدار این شهر، سوت کارخانه خود را به صدا درآوردند.
یکی از نزدیکان علی همدانیان درباره او گفته: «بجای درمان بیشتر به پیشگیری میاندیشید، در پاسخ به این سوال که چه کنیم تا فقر تولید نشود؟ به این نتیجه رسیده بود که: «باید کار تولید کنیم.» او کار را بزرگترین دشمن فقر میدانست و چنان اعتقاد عمیقی به این اندیشه داشت که تمام زندگیاش را روی آن گذاشت. او در هر یک تومانی که در میآورد، آن را زیر و رو میکرد تا ببیند چند ساعت و چند دقیقه کار سودآور و نه الکی و آفتاب غروبکن در آن پنهان است. همچنین سود حاصل از یک تومان را در قدرت ساعات کاری که افزایش میداد، میدید، نفس پول برایش ارزشی نداشت، بلافاصله آن را از خود میراند، پول را از یک جهت دوست داشت و آن اینکه با آن کار ایجاد کند و به تولید بپردازد. او همه چیز خود را فدای عشقش کرده بود: تولید بیشتر. علی آقا فرزند نداشت، پس جوش چه چیزی را میزد؟ او یک بار به یکی از دوستان گفته بود: «میخواهم مردم کار بکنند تا بتوانند، بچههایشان را بگذارند درس بخوانند، که منورالفکر بار بیایند.»
علی همدانیان در طول سالهای فعالیت صنعتی خود برای بیش از 6 هزار نفر شغل ایجاد کرد. او در تلاش بود که صنعت شهر خود را هر روز ارتقا دهد. علی مانند سرمایهداران بزرگ، مدام در فعالیتهای مختلف سرمایهگذاری میکرد. علاوه بر نساجی، سیمان و قند یکی از صنایع مهمی که با سرمایه علی در اصفهان سرپا شده بود، صنعت برق بود. او یکی از سهامداران بزرگ کارخانه توربین در اصفهان بود که بیش از 30 سال بخش عمدهای از برق این شهر را تامین میکرد. اما همه این سهامها و سرمایه پس از مرگ علی، به دلیل مجرد بودن او، بدون ورثه ماند. چون حسین برادرش در تمام سالهای فعالیتش در کنارش حضور داشت بیشتر مسولیت کارها و ارثیه علی پس از سال 1342، به او رسید.
جانشین برادر
در منابعی که تولد علی همدانیان را 1280 ذکر کرده، سال تولد حسین 1283 عنوان شده، اما در برخی منابع دیگر که علی را متولد 1287 میدانند، سال 1289 به عنوان تاریخ تولد حسین گفته شده. به هرحال حسین دو یا سه سال از علی کوچکتر بود و در تمام سالهای پیش از 1320 در کنار برادر و پدرش در اصفهان فعالیت اقتصادی انجام میداد. اما پس از شروع سلطنت محمدرضا پهلوی و در زمان جنگ جهانی دوم، حسین به تهران رفت. در روزهای جنگ، لوازم یدکی و لاستیک کمیاب بود.
در همان دوران حسین وارد کار خرید و فروش اتومبیل شد و پس از مدتی با درآمدی که به دست آورد، توانست مغازهای در خیابان سعدی بخرد و در آنجا نمایندگی فروش چند اتومبیل آمریکایی را گرفت. کار او به سرعت به سوددهی رسید و در مدت کوتاهی توانست املاک و مستغلات فراوانی برای خود بخرد. حسین در دهه 30 یکی از سرمایهداران مشهور تهرانی بود. او به دعوت برادرش علی، در برخی امور صنعتی اصفهان هم مانند سیمان سرمایهگذاری کرد.
پس از مرگ علی همدانیان به دلیل حجم زیاد داراییها و مسئولیتهای مدیریتی که در صنایع مختلف داشت، دولت از حسین خواست که مسئول مستقیم رسیدگی به امور برادرش شود. حسین همدانیان به اصفهان رفت تا مسئولیت چهار کارخانه علی یعنی پشمباف، نساجی شهناز، سیمان و قند جهان را برعهده بگیرد. چون داراییهای علی بسیار زیاد بود، براساس محاسبه دولت، ارزش کارخانه شهناز تقریباً معادل مالیات بر ارثی بود که برای اموال علی همدانیان درنظر گرفته بودند. بنابراین در سال 1343، از طرف دولت این کارخانه به مزایده گذاشته شد. اما با وجود مبلغ بالا، خود حسین این کارخانه را از دولت خرید و همچنین سهم خواهر و برادر دیگرشان را هم با راضی کردن آنها به نام خود کرد.
حسین همدانیان، بیشتر تجربه کار بازاری داشت تا صنعتی، از طرفی مانند برادرش صرفهجو نبود. شاید همین موضوع هم بود که در سالهای پس از مرگ علی او را با مشکل و بحرانهایی روبرو کرد. او علاوه بر واحدهای صنعتی، تعداد زیادی املاک، زمین و باغ از برادر به ارث برده بود که باید به آنها هم رسیدگی میکرد. بنابراین سرمایه خود را به اموال برادر مرحومش اضافه کرد و با کمکها و وامهایی که از دولت میگرفت، تلاش میکرد آنها را حفظ و گسترش بدهد.
پیشرفت کارخانهها و تاسیس خیریه
کارخانه نساجی شهناز که بعدها به بافناز تغییر نام داد، از واحدهای پیشروی نساجی بود. در سال 1342 و در زمان فوت علی همدانیان ظرفیت تولید این کارخانه بسیار بالا رفته بود و علاوه بر افزایش تعداد ماشینهای بافندگی، بخش ریسندگی هم توسعه پیدا کرد و به 50 هزار دوک رسید. شهناز یکی از تنها کارخانههایی بود که از زمان تاسیس تا سال 1341 با عملکرد صحیح و سوددهی بالا، نیازی به گرفتن وام از دولت پیدا نکرد. این کارخانه تا زمانی که در اختیار خانواده همدانیان بود تعداد پرسنل خود را به 4200 نفر رساند و یکی از بزرگترین واحدهای صنعت نساجی بود.
کارخانهها و واحدهای صنعتی پس از مرگ علی همدانیان تا پیش از دهه 50 پیشرفتهای قابل ملاحظهای داشتند. مثلاً کارخانه سیمان در سال 1346، سومین کوره خود را با ظرفیت 500 تن در روز وارد مدار تولید کرد. پس از مدتی و با تغییراتی که در سیستم تولید به وجود آمد، ظرفیت کارخانه تا 2300 تن افزایش پیدا کرد. مساحت این کارخانه تا سال 1350 به دو میلیون متر مربع رسیده بود و در آن انواع سیمان ساختمانی، سیمان حفاری و سیمان ضد سولفات تولید میشد. سرمایه کارخانه سیمان اصفهان در شروع دهه 50 به سی و پنج میلیون تومان رسید و حدود 390 نفر پرسنل داشت.
تا پیش از مرگ علی، این دو برادر به دلیل نداشتن همسر و فرزند، کارهای خیر زیادی انجام میدادند. اما در بهار سال 1344، حسین تصمیم گرفت به یاد برادرش و برای انجام کار خیر، بنیاد خیریه به نام خودشان راه اندازی کند. از خرداد سال 1344 تا 10 سال بعد مدیریت این موسسه بر عهده خود حسین همدانیان بود. در طول سالها، تا امروز علاوه بر رسیدگی به امور افراد بیسرپرست و محتاج نزدیک به 17 مدرسه از سوی این موسسه ساخته شده. در اوایل دهه 50، موسسه خیریه علی و حسین همدانیان، بزرگترین بنیاد خیریه و نیکوکاری ایران بود. در همان دوران حسین، کلیه سهام و اموال منقول و غیرمنقول و کارخانهها را به این مؤسسه خیریه واگذار کرد.
توطئه یا تخلف!
سال 1353، سال خوبی برای حسین همدانیان نبود. روایتهای متفاوتی از آن روزها وجود دارد. در برخی منابع آمده فاطمه پهلوی، یکی از خواهران شاه، در آن سال، تصمیم گرفته دانشگاه اصفهان را توسعه بدهد. حسین همدانیان که تا آن سال تعداد زیادی مدرسه و واحد آموزشی برای بچهها ساخته بود، در این کار همراه میشود. روش همکاری حسین به این شکل بود که با دادن سفته، پرداخت بخشی از هزینههای این پروژه را بر عهده گرفته بود. اما پس از مدتی پرداخت سفتهها به تعویق میافتد و فاطمه پهلوی از حسین همدانیان به برادرش شکایت میبرد. این موضوع محمدرضا پهلوی را عصبانی میکند و دنبال راهی برای گوشمالی دادن به حسین میگردد.
اما روایتی دیگر، از تخلف مالی حسین همدانیان در کارخانه قند جهان حکایت دارد. طبق گزارشی که به اداره دارایی و شاه رسیده بود، کارخانه قند همدانیان باید به ازای هر کیلو قند، 3 ریال سهم دارایی و شهرداری را پرداخت میکرد که از این تعهد تخلف کرده بود. انگار محمدرضا پهلوی تا حدودی از این موضوع مطلع بوده و پس از ماجرای شکایت خواهرش تصمیم میگیرد این دو ماجرا را با هم پیوند بزند و موقعیت و ثروت حسین همدانیان را از او بگیرد. شاه، ساواک و دارایی را مامور رسیدگی به پرونده تخلف مالی کارخانه قند اصفهان میکند. سیدرضا میرمحمدصادقی به عنوان بازرس دارایی از تخلف کارخانه گزارش میدهد و مدعی میشود که آنها ترازوی کارخانه را دستکاری کردهاند. به شکلی که وزن 100 کیلویی را 80 کیلو نمایش میداد. در سال 1353 حجم تولید کارخانه قند همدانیان حدود چهارصد و پنجاه هزارتن بود. براساس گزارش میرمحمدصادقی مبلغی حدود 16 میلیون تومان اختلاف قیمتی بود که از سوی کارخانه کمتر اعلام میشد. در کنار این موضوع گزارشهای دیگری از برخی تخلفات هم ضمیمه شده بود، مثل برآورد مازاد کارخانه از بخش گندیده چغندر قند و یا تاخیر در پرداخت پول به چغندرکاران.
حسین همدانیان با راضی کردن افراد دخیل در پرونده، در تلاش بود که از رسیدن این خبر به ساواک جلوگیری کند. اما سپهبد شکیب رییس ساواک اصفهان به کارخانه آمد، سیلی محکمی به صورت کارشناس فرانسوی ترازوی کارخانه زد. کارشناس فرانسوی هم ترجیح داد هرآنچه که مامور ساواک میخواهد به او بگوید. همین اتفاق تخلفات را برملا کرد. البته در حاشیه این روایت، موضوع دیگری هم وجود دارد و آن اختلاف قبلی میان سیدرضا میرمحمدصادقی و حسین همدانیان بود. میرمحمدصادقی علاوه بر شغل بازرسی، صاحب کارخانه قند اقلید بود و از چند سال پیش از این ماجرا با همدانیان در رقابت بود.
یکی دیگر از روایتهایی که در اسناد ساواک درباره حسین همدانیان وجود دارد، شکایت هژبر یزدانی از او است. کارخانه قند جهان سهامداران دیگری هم داشت و این احتمال که حسین بتواند بخش زیادی از سهام کارخانه را خود به شخص دیگری بفروشد، چندان منطقی به نظر نمیرسد. اما در اسناد آمده که حسین همدانیان در اوایل سال 1353، سهمی معادل 600 میلیون ریال را به یزدانی فروخته. به همین دلیل پس از دستگیری همدانیان شکایت یزدانی هم به دو پرونده دیگر اضافه شد. هژبر یزدانی مدعی بود که همدانیان در تحویل قند و شکر تخلف کرده است. به هرحال این سه موضوع، یعنی دلگیری خواهر شاه، تخلفات مالی و شکایت یکی از سهامداران در کنار هم، شرایطی را به وجود آوردند که باعث شد، حسین همدانیان و هاشمی مدیر کارخانه دستگیر و به زندان اصفهان منتقل شدند.
محاکمه و مرگ
حسین در زمان دستگیری، یعنی در تیرماه سال 1353، به سالخوردگی رسیده بود و حدوداً 70 ساله بود. بیماری قلبی و مشکلات جسمانی او باعث شد که در اثر فشار روحی ناشی از دستگیری دچار حمله قلبی شود. در این شرایط ماموران دادسرا مجبور شدند او را به بیمارستان منتقل کنند. در آنجا حسین در یک اتاق محبوس بود و از سوی کادر بیمارستان مدام علایم حیاتیاش چک میشد. اما حال حسین هر روز وخیمتر میشد و با تصمیمگیری پزشکان و دادگاه او را به بیمارستانی در تهران منتقل کردند.
محمدرضا پهلوی به صورت مستقیم پیگیر پرونده حسین همدانیان بود و حتی پس از دستگیری او در مصاحبهای اعلام کرده بود: «به زودی بزرگترین ثروتمند ایران را محاکمه خواهیم کرد.» اما اوضاع جسمی حسین در شرایط وخیمی بود، به شکلی که در ابتدا تصمیم گرفتند او را با برانکارد به دادگاه بیاورند. تصمیمی که پزشکان آن را با توجه به شرایط جسمی حسین، خطرناک میدانستند. تا سال 1353 در قانون لایحهای برای برگزاری دادگاه غیابی وجود نداشت. اما با تلاش وزیر دادگستری بر سر همین پرونده، این لایحه تصویب شد و در دادگاهی که حسین همدانیان حضور نداشت، او به جرم معاونت در رشوه به 9 ماه حبس محکوم و از سایر اتهامات تبرئه شد.
تمام مدت حبس حسین در بیمارستان گذشت و او پس از 9 ماه در اردیبهشت 1354، از زندان آزاد شد. حسین همدانیان از آن تاریخ به بعد، اجازه اداره موسسات اقتصادی خود را نداشت و پس از آزادی بلافاصله به باغش در کرج رفت. شرایط بیماری و فشارهای رسانهای که برای حسین به وجود آمده بود، در نهایت او را مجبور به ترک ایران کرد. حسین همدانیان ماههای آخر عمر خود را در لندن گذراند و در خرداد سال 1357، در همان جا درگذشت.
سرنوشت صنایع و خیریه همدانیان
از سال 1353 تا پیروزی انقلاب، مسولیت واحدهای صنعتی مربوط به برادران همدانیان به دولت سپرده شد. خیریه این دو برادر هم به موسسه شاهنشاهی خدمات اجتماعی واگذار شد. تا پیش از خروج حسین از ایران، تحت فشار او را مجبور به تغییر اساسنامه خیریه کردند. امروز همچنان این موسسه فعال است و در کمکرسانی به زنان بیسرپرست و یتیمان فعالیت میکند. همچنین در کمک به تجهیز و ساخت موسسات آموزشی و در راه آموزشهای مذهبی و تولیدی فعال است.
از طرفی روایتهایی وجود دارد درباره اینکه افراد با نفوذ به دلیل نداشتن ورثه، از حسین میخواستند که اموال خود را به نام یکی از افراد خاندان سلطنتی بزند تا صرف امور خیریه شود. اما او این پیشنهاد را نپذیرفت. پس از انقلاب دوباره اساسنامه موسسه خیریه برادران همدانیان تغییر پیدا کرد و واحدهای صنعتی مثل سیمان اصفهان و نساجی تحت پوشش خیریه و با مدیریت دولتی به حیات خود ادامه داد. اما این کارخانهها دیگر مانند سالهای ابتدایی بازگشایی، در صنعت ایران پیشرو نبودند.